به گوش آشنا. به هوش ناآشنا

آنچه که در مه باید دید؛ کمی خود آگاهانه تر.

واپسین نوشته ها
واپسین نظرات

اول گفتن اول و آخر همه چیز دینه

پس ...

هر چی که خوبه باید از دل دین بیرون بیاد.

بعدش مثال زدن و مثال زدن و گفتن که اخلاق هم مبتنی و فرعِ بر دینه.

و همه در عمل پذیرفتیم.

گذشت و دین شد چماق دست بعضیا بر سر ما.

آخر سر هم همه از دین فراری شدیم و کاسه کوزه یکی کردیم و قید اخلاق رو هم زدیم.

 

هیچی دیگه الانم خودمونیم و این همه بی مایگی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۶
دوست

"لویاکت چی پر سیمرغ         زخم سُهرو دِش میکه نوش

سپری سی چَش اسفه         خشم روسَم میکه خاموش"

اولینباری که این شعر رو خوندم متوجه منظورش نشدم. ولی یکی از دوستان آگاه از قول شاعر این ابیات توضیح داد که در این شعر "لب" استعاره از "توانایی سخن گفتن" هست. منظور اینه که اگر بشر میتونست از قدرت سخن گفتن خودش (با همه ابزاری که نیاز این کار هست) درست استفاده کنه، بسیاری از اتفاقات تلخ تاریخ رخ نمیداد.

بله دوستان. توانایی گفتوگو کردن. شنیدن و گفتن. من توی زندگی خودم و تمام افرادی که ارتباط شخصی باهاشون دارم دقت کردم؛ همه ما این ایراد رو داریم که درمورد مشکلاتمون با همدیگه حرف نمیزنیم تا سوءتفاهمات از بین بره. نمیدونم چرا احساس میکنیم (فکر نمیکنیم بلکه احساس میکنیم) سربسته نگه داشتن زخم کار درستیه درحالی که التامش رو عقب میاندازه.

مواقعی هم که صحبت کردن رو انتخاب میکنیم اغلب درست انجامش نمیدیم.گاهی اینقدر این کار رو به عقب میاندازیم که دیگه حرف زدن فایدهای نداره (یا دست کم ما اینطور فکر میکنیم). به قول فردوسی بزرگ:

فریدون فرزانه شد سالخورد               به باغ بهار اندر آورد گَرد

برین گونه گردد سراسر سخن           شود سست نیرو چو گردد کهن

بعضی دیگه هم که به موقع دست به کار میشیم و سرِ صحبت رو باز میکنیم اینقدر درگیر لجاجت و تعصب میشیم که سخنمون کاملا پراکنده و غیر پیوسته و از این شاخه به اون شاخه و نسنجیده و غیر مدون هست که نه فقط ابرو رو درست نمیکنه هیچ، اگه چشمش رو کور نکنه صلوات.

خلاصه اینکه بیاید بیشتر حرف بزنیم. مسائل آزاردهنده در ارتباطاتمون رو توی دلمون چال نکنیم. با خوشدلی و حوصله و برنامهریزی قبلی بشینیم و در موردش حرف بزنیم. باز هم به قول فردوسی بزرگ:

ز نیکو سخن به چه اندر جهان      به نزد سخن سنج فرخ مهان

اگر نامدی این سخن از خدای      نبی کی بدی نزد ما رهنمای

 



پ. ن: شعر آغازین از استاد ایرج رحمانپور اندیشمند، شاعر و خواننده معاصر است. متاسفانه شعر و موسیقی ایشان چندان در میان اایرانیان غیر لرستانی شناخته شده نیست.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۴
دوست

همش دلم می‌خواهد فریاد بزنم سرِ همه. سر خودم و بقیه، که شما باشید. چرا وا داده‌ایم؟ چرا اینقدر ضعیف و ترسو شده‌ایم. چه بلایی سرِ مان آمده. شده‌ایم مثل گردِ "غبار". هر سمتی که دلشان بخواهد فوتمان می‌کنند.

به هیچ رسیده‌ایم و به همین هیچ پاپیچ شده‌ایم.

هیچ    دروغ، فریب، نا امیدی و خاموشی بر زشت‌ها.

مانده‌ایم اندر خم هیچ    دست و پای آزاد، شغل و قرانی بیشتر.

باید تا وقت هست به بند بکشیم آن را که فریدون مشیری "گرگ" اش نامید:


گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!...

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند 

در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند...

گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۳ ، ۱۵:۰۱
دوست

شهامت و ترس دو عامل تعین کننده واکنش های ما در برابر کنش های محیطی هستن.

کاربرد های زیادی هم دارن؛

شهامت که خوبه، بیشتر وقتا کارها رو راه میندازه ( اینکه میگم "بیشتر وقتا" به خاطر اینه که اعتقاد دارم هر چیزی استثنا داره)

ترس هم بیشتر وقتا بده و بعضی جاها هم خوبه (موجب میشه یه غلطایی رو نکنیم).

می خوام در مورد سوتفاهم حرف بزنم:

گاهی وقتا مفهوم شهامت‌‌، غیرت، مردانگی، ترس و عصبانیت با هم اشتباه گرفته میشن.

مثلا

دلیل اینکه من اشتباهم رو نپذیرم چی میتونه باشه؟

اینکه غیرتم اجازه نمی ده، اینکه حس مردانگیم جریحه دار میشه، یا ...

یه مثال دیگه:

یه بابایی رو میشناسم که وقتی اشتباهش رو بهش گوشزد می کنم، سریع عصبانی میشه و با پرخاش کردن جلوی حرف زدنم رو میگیره.

اما حرف حساب من چیه؟

به نظر من دلیل همه اینا ترسه؛ ترسی که ما آدما از روبرو شدن و پذیرش حقیقت داریم.

آدما وقتی میترسن پشت یه چیزی قایم میشن، و ترسی که ما از واقعیت داریم باعث میشه که پشت خشم و غیرتمون قایم بشیم.

از نگاه من بزرگ ترین و اصیل ترین نشانه شهامت و انسانیت پذیرش راحت و بی چون و چرای حقیقته.

یادمون باشه که یه حقیقت منفی قابل تغییره، و اولین قدم برای این تغییر پذیرش اونه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۳ ، ۲۳:۱۳
دوست